سفارش تبلیغ
صبا ویژن
یادداشت های یک نویسنده
مطالب اجتماعی سیاسی و آیات و احادیث را به طور داستانی و تحلیلی بیان می کنم

بسم الله الرحمن الرحیم

با سلام به همه شما دوستان عزیز!

بغض گلویم را می فشرد...
ولی ته قلبم خیلی خوشحال بودم.

به دنبال فرصتی می گشتم که گریه کنم
و آروم بشم.

و این فرصت پیش اومد و من آروم شدم...

ولی می دونستم که خیلی ازش فاصله دارم.

و نمی تونم بهش برسم.

و دوستش داشتم.

و حالا، بعد از دعای ندبه،‏ دلم بدجوری هوای اونو
کرده بود...

و نمی دونستم چه کار کنم تا زندگی ام
از این همه دوری و فاصله، تبدیل به نزدیکی و
انس بشه...

و می دونستم که اگه فهمیده و با تجربه باشم،
می تونم زندگی بهتری داشته باشم...

ولی ... خیلی خسته بودم...

از خودم...

و از گناهام...

ولی به خودم امید دادم که :

اولا: اگه هزاران بار هم گناه کنم، باز
به در خونه ی کسی می رم که منو می بخشه و در آغوشم
می گیره.

و ثانیا: خود امام زمان منو می بینن و می دونن که من در

رسیدن به ایشون، روز به روز می خوام از گناهام کم کنم

پس، حتما کمکم می کنن...




موضوع مطلب :
شنبه 86 آذر 24 :: 8:22 صبح ::  نویسنده : دوست

آمار وبلاگ
بازدید امروز: 41
بازدید دیروز: 14
کل بازدیدها: 116550