نوشته زیر از کتاب مناظره های آموزنده حجت الاسلام ری شهری چیده شده
و به فضل خدا ادامه دارد...
مناظره پیامبر و پیروان پنج دین
روزى پیروان دینهاى پنجگانه : یهود ، مسیحیّت ، دهریّه «مادّىگرایان» ، دوگانه پرستان و مشرکان عرب ، با رسول خدا نشستى داشتند .
یهودیان گفتند : ما مىگوییم عُزَیر ، پسر خداست . آمدهایم ببینیم تو چه مىگویى؟ اگر سخن ما را بگویى ، پس در دستیابى به حقیقت ، از تو پیشى گرفته ، برتریم و اگر با ما مخالفت کنى ، با تو مجادله مىکنیم .
مسیحیان گفتند : ما مىگوییم مسیح ، پسر خداست و با او یکى است . آمدهایم ببینیم تو چه مىگویى؟ اگر از رأى ما پیروى کنى ، در باور به این حقیقت ، بر تو پیشى گرفته ، برتریم و اگر مخالفت کنى ، با تو مجادله خواهیم کرد .
طبیعتگرایان گفتند : ما مىگوییم اشیا باید باشند و آنها همواره و دائم هستند . آمدهایم ببینیم تو چه مىگویى؟ اگر حرف ما را قبول داشته باشى ، ما در باور به این حقیقت ، از تو پیشى گرفته ، برتریم و اگر مخالف باشى ، با تو مجادله مىکنیم .
دوگانهپرستان گفتند : ما مىگوییم نور وتاریکى، چرخانندگان [هستى ]اند . آمدهایم ببینیم تو چه مىگویى؟ اگر حرف ما را قبول داشته باشى ، در باور به این حقیقت ، بر تو پیشى گرفته ، برتریم و اگر مخالفت کنى ، با تو مجادله مىکنیم .
مشرکان عرب گفتند : ما مىگوییم بتهاى ما خدایاناند . آمدهایم ببینیم تو چه مىگویى؟ اگر حرف ما را قبول داشته باشى ، در باور به این حقیقت ، بر تو پیشى گرفته ، برتریم و اگر مخالفت کنى ، با تو مجادله مىکنیم .
پیامبر صلى اللَّه علیه وآله فرمود : «من به خداوند بى شریک ، ایمان دارم و به بت ، طاغوت و به هر معبودى غیر او کافرم» .
آنگاه خطاب به آنان گفت : «خداوند ، مرا براى همه به عنوان بشارتدهنده وانذار کننده وحجّت بر جهانیان، برانگیختهاست ؛ وبسیار زود استکه نیرنگ کسانى را که در دیناو نیرنگ کنند، به حلقومشان برگرداند» .
مناظره پیامبر صلى اللَّه علیه وآله و یهودیان
آنگاه ، خطاب به یهودیان فرمود : «آیا آمدهاید که من سخن شما را بىدلیل بپذیرم؟» .
گفتند : نه .
فرمود : «چه چیز باعث شده که شما باور داشته باشید که عُزَیر ، پسر خداست؟» .
گفتند : چون وى پس از آنکه تورات از بین رفته بود ، آنرا براى بنىاسرائیل ، بازسازى کرد و این کار را انجام نداد ، مگر از آن رو که پسر خدا بود .
پیامبر صلى اللَّه علیه وآله فرمود : «چرا عُزَیر ، پسر خدا شد و موسى که تورات را براى شما آورد و معجزههایى که خود شما هم مىدانید ، از وى دیده شد ، پسر خدا نشد؟ و اگر عُزیر ، به خاطر بزرگوارى در بازسازى توراتْ پسر خدا شد ،
موسى باید به پسرِ خدا بودن ، اولى و سزاوارتر باشد .
اگر این مقدار از بزرگوارى براى عُزَیر ، موجب شود که وى پسر خدا گردد ، چندین برابر این بزرگى که براى موسى بود ، درجه وى باید برتر از پسرِ خدا بودن باشد .
اگر منظور شما از پسر خدا بودن ، همان مفهومى باشد که در دنیا در پى رابطه جنسى پدر با مادر ، مادران ، بچّه به دنیا مىآورند ، به خدا کفر ورزیدهاید و او را به آفریدهاش تشبیه کردهاید و ویژگى پدیدهها را براى وى اثبات کردهاید . بنابراین، باید خدا از نظر شما پدید آمده و خلقشدهاى باشد که خالقى دارد که وى را ساخته و به وجود آورده است» .
یهودیان گفتند : منظورمان این نیست . همان طور که گفتى ، این کفر است ؛ بلکه منظورمان آن است که وى از نظر قدر و منزلت ، پسر خداست ؛ گرچه تولّدى هم در کار نبود ؛ درست مثل آنکه دانشمندى ، خطاب به کسى (شاگردى) که مىخواهد اِکرامش کند و جایگاه و ارزش او را نسبت به دیگران نشان دهد ، مىگوید : «پسرم !» یا «این ، پسرم است» که این سخن براى اثبات به دنیا آمدن وى از او نیست . چون در این صورت ، به وى گفته خواهد شد که «این شخص ، با تو بیگانه است» و به راستى هم رابطه نَسَبى بین آن دو نیست . کار خدا درباره عُزَیر نیز چنین است که وى به خاطر احترام گذاشتن و نه به دلیل تولّد ، وى را فرزند خود قرار داده است .
پیامبر صلى اللَّه علیه وآله فرمود : «این ، همان سخنى است که من به شما گفتم . اگر بر این پایه ، عُزَیر پسر خدا مىگردد،این مقام براى موسى مناسبتر است. خداوند، هر باطلگرایى را با اقرار خودش رسوا مىکند و دلیل او را علیه خود او به کار مىبرد . دلیلى که شما آوردید ، شما را به چیزى بزرگتر از آنچه گفتم ،
مىکشاند . شما گفتید که یکى از بزرگان شما به فرد بیگانهاى که رابطه سببى بین آن دو نیست ، مىگوید : "پسرم !" یا "این ، پسرم است" ، امّا نه به معناى از او به دنیا آمدن . گاه شما مىبینید همین بزرگ ، به فرد بیگانهاى براى احترام مىگوید : "این ، برادرم است" و به دیگرى مىگوید : "این ، استادم و پدرم است" و به شخص دیگرى مىگوید : "این ، آقاى من است" و یا خطاب مىکند "آقایم !" و هر چه احترامگذارىاش بیشتر باشد ، از این گونه تعبیرها بیشتر بهره مىگیرد .
بنابراین ، از نظر شما رواست که موسى ، برادر خدا ، شیخ خدا ، و یا آقاى خدا باشد ، چون وى را بیشتر از عُزَیر ، اکرام کرده است؟ همان طور که اگر کسى دیگرى را بیشتر اکرام کند ، براى احترام ، به وى مىگوید : "اى آقایم !" ، "اى شیخم !" ، "اى عمویم !" ، "اى رئیسم [و اى امیرم]!" و هر آنچه در احترام بیفزاید ، در این قبیل تعبیرها مىافزاید .
آیا از نظر شما رواست که موسى ، برادر خدا ، شیخ خدا ، عموى خدا ، رئیس خدا ، آقاى خدا و یا امیر خدا باشد ، تنها به این دلیل که خدا وى را بیشتر از کسانى که شما آنان را "اى شیخم !" ، "اى آقایم !" ، "اى عمویم!" ،"اى رئیسم !"و یا "اى امیرم !" خطاب مىکنید ، بزرگ داشته است؟!» .
یهودیان ، متحیّر و مبهوت شدند و گفتند : اى محمّد ! به ما فرصت بدهتا درباره آنچهکه به ما گفتى، بیندیشیم . رسول خدا فرمود : «در این باره ، با دلى منصفانه بیندیشید . خدا شما را هدایت مىکند» .
موضوع مطلب : مناظره پیامبر یهودیان ادیان