یادداشت های یک نویسنده
مطالب اجتماعی سیاسی و آیات و احادیث را به طور داستانی و تحلیلی بیان می کنم
بسم الله الرحمن الرحیم
می دونستم که می خوای بهم کمک کنی...
و تو به من نگفتی چرا!؟ و من از تو سؤال می کنم و می گم : تو که منو خیلی دوست داری!، به فکر خودت هم باش! و یادم نمی ره، وقتی که به من گفتی : و لبخند منو بر روی لبام دیدی و
و دویدی و رفتی... . ولی امروز نیومدی... نمی دونم.
ولی وقتی که دیدم نیومدی، خودم اومدم و ...
و کسی هست که تو را تحویل بگیره... و من، بهترین دوست تو بودم. و من، کسی بودم که خیلی دوستم داشتی. و شایدم مثه یه آیینه، منو می دیدی ولی دنبال گمشدت می گشتی... دنبال این بودی که چی کم داری... و بالاخره فهمیدی که بهترین آرزوت اینه که خودتو بشناسی...
موضوع مطلب : خودشناسی, کمبود شخصیت آخرین مطالب آمار وبلاگ بازدید امروز: 39
بازدید دیروز: 14
کل بازدیدها: 116548
|
|